بنام خدای عزیز بخشنده
روزهای اول به ما گفتند: یک تقلب بزرگ شده ، ای وای ای وای
ما هم که از هیجان خوشمان می آمد و کمی هم خودمان را درس خوانده و های کلاس می دانستیم تکانی به خود دادیم و گفتم مگر می گذاریم. خلاصه با دیگرانی مثل خود حرفهائی زدیم و به به و چه چهی برای خود!
اما هیچ وقت نرفتیم از جائی تحقیق کنیم که اصل ماجرا را بدست آوریم. فقط احساسات بود و قلدر بازی.
اما بعضی وقتها از بعضی دوستان که سرصندوق رأی بودند چیزهائی می شنیدم که مرا به شک می انداخت.
آخر اون دوستام خیلی مؤمن بودند و اهل دروغ کلک بازی و ریا هم نبودند.
مثلاً یکی شان گفته بود : من خودم پای صندوق رأی بودم و تا وقت شمارش بالا سر صندوقها حاضر بودم و با دیگران تا شمارش آراء حضور داشتم. دوستم می گفت: امسال از اون سالهائی بود که تقلب در شمارش آراء امکان نداشت.
گفتم چرا؟ گفت: چون هر کاندیدا برای خود یک نماینده سر صندوق داشت که بالاسر همه می رفت و کاملا نظارت می کرد. تازه نماینده موسوی از همه بیشتر هم بود. وقتی مردم رأی خودشون رو می نوشتن ، نماینده کاندیدا می رفت دستش را هم یه جوری نگاه می کرد. بعد هم موقع شمارش آراء ، همه نماینده های کاندیداتورها حاضر بودند و جلوی چشم آنها شمارش انجام می شد و آخر کار هم باز جلوی چشم آنها آمار رأی ها را نوشتند و فرستادند وزارت کشور.
دوستم یه چیز دیگه ای هم گفت که خیلی منو به فکر برد. گفت: نماینده موسوی همانجا که بودیم با نماینده های دیگر صندوقها تماس می گرفت و از میزان رأی سؤال می کرد . حتی با شهرستانها هم تماس می گرفت. نزدیک ساعت 11 یا 12 شب که آخرین آمارها را از دوستاش گرفت دیدیم حالش گرفته و ناراحت هست. متوجه شدیم خبرهای خوبی نشنیده.
تازه چیزهای دیگری هم از دوستام شنیده بودم مثل اینکه: داخل وزارت کشور هم نماینده های تمام کاندیداتورها بودند و کاملاً نظارت داشتند.
الآن که پیش خودم حساب و کتاب می کنم می بینم که دوستم راست می گفت و من چون احساساتی شده بودم اصلاً به دلیل و برهان عقلی توجهی نداشتم. البته شاید زیاد هم تقصیر نداشتم آخه ماهواره های و بعضی روزنامه های مخالف احمدی نژاد چیزهای عجیب و غریبی می نوشتند که خواه ناخواه رو من تأثیر می گذاشت.
امروز برای خودم متأسفم که یه چیزی را نفهمیده بودم و آن اینکه:
مگر میشود کشورهای جبار و مستکبر و غارتگری چون امریکا و انگلیس و اسرائیل خیر و صلاح هیچ کشور مستقلی را که تحت سلطه آنها نباشند بخواهند. و آنوقت من به خبرهای رسانه های آنها گوش می دادم و متأسفانه باور می کردم.
واقعاً مگر میشود این شیطان و انصارش که خدا اینهمه ما را از او آگاه کرده ، جائی خیر و صلاح ما را بخواهند. آنروز نمی فهمیدم ولی امروز می فهمم.