آخرین مطالب
معرفی سایت
روشنگری برای آنانکه طالب راه حق اند.
دوستان
آمار و امکانات
آرشیو مطالب
تاریخ: یکشنبه 89/2/19 نویسنده: بیداری
بازدید: مرتبه
-?-
گفتم: شاید راست می گوید و چیزی می داند که من نمی دانم
خلاصه با دلی ابری همراهشان رفتم و رفتم
رسیدیدم به بوستانی که گلهای رنگارنگ به ما لبخند می زدند.
غرق در لبخندهای زیبای گلها بودم که آن شاخه مصنوعی گفت: برگها همه بروند روی گلها بنشیند.
ابتدا دلم گرفت و نتوانستم بروم ولی...
ولی چون دیدم همه می دوند من هم دویدم و وقتی آرام گرفتم دیدم روی گلی صورتی و زیبا افتاده ام و گل غمگین است و می نالد.
گفتم غصه نخور ما بخاطر شما آمدیم
گل گفت: تو که گلبرگ های مرا له کردی ، آمدی چکار؟
ماندم چه بگویم
گل گفت:...