بنام خداوند بخشنده مهربان
درخت کوچک سرسبز و شادابی که آرزوهائی برای درخت تنومند شدن داشت گول تکیه دادن مردی را خورد که تبری به شانه داشت.
درخت کوچک با خود گفت : عجب مهم شدم که این مرد تبر به دست هم به من تکیه داده. پس حتماً می توانم به کمک او زودتر رشد کنم و برگهای سبزم همه جا را بگیرد. وقتی برگها و شاخه هایم همه جا را گرفت اجازه میدهم پرندگان زیادی روی شاخ و برگم لانه کنند و من نوازششان کنم. برای مسافرها هم سایه ساری بزرگ میشوم تا راحت زیر پای من استراحت کنند.
درخت کوچک در همین فکر بود که مرد دستش را از روی سینه درخت برداشت و در یک چشم بهم زدنی جان درخت را گرفت.
درخت کوچک تازه از رمز تکیه دادن مرد باخبر شد که دیگر دیر شده بود.
سال 88 هم چه سبزهائی که گول خوردند و فکر کردند کسی شدند که موسوی و امثال او به آنها تکیه کرده اند ، و غافل از اینکه این تکیه دادن بی سبب نیست و سببی جز پست و مقام خودشان به هر قیمتی در سر ندارند.
و اینگونه سبزهای 88 خیلی زود زردهای پاییزی تاریخ ایران اسلامی شدند.
و وای بر گمراهان